بیچاره، در به در، بی خانمان، سرگردان، حیران زا به را شدن: کنایه از ناگزیر از ترک جا و مکان خود شدن زا به را کردن: کسی را ناچار از ترک جا و مکان مالوف خود کردن، حیران و سرگردان کردن
بیچاره، در به در، بی خانمان، سرگردان، حیران زا به را شدن: کنایه از ناگزیر از ترک جا و مکان خود شدن زا به را کردن: کسی را ناچار از ترک جا و مکان مالوف خود کردن، حیران و سرگردان کردن
در تداول عوام، چیز نرم بزرگی را فروبردن. بلعیدن لقمۀ نرم و بزرگ. با لقمه های بزرگ فروبردن. خوردن و فرودادن با ولع. با شره و حرص نیم خائیده فروبردن. لقمۀ بزرگ را در یک سوی دهان تر کرده فروبردن. لنبانیدن
در تداول عوام، چیز نرم بزرگی را فروبردن. بلعیدن لقمۀ نرم و بزرگ. با لقمه های بزرگ فروبردن. خوردن و فرودادن با ولع. با شره و حرص نیم خائیده فروبردن. لقمۀ بزرگ را در یک سوی دهان تر کرده فروبردن. لنبانیدن